صاحبدلان بیدل (كلاس ادبيات )

ساخت وبلاگ
یک امشب ، شب آخرت باشد ,چه میکنی؟با ماه صحبت می کنی و آه می‌کشی. حسرت کارهای نکرده است رابدنبال نقد کردن پول هایی هستی که از این و آن طلب داری . شاید من اشتباه می کنم به فراتر از این ها می اندیشی .نماز فضاهای یادت می آید و پا می شوی و وضویی خالصانه می گیری و با خدا خالصا مخلصا راز و نیاز می‌کنی چند قطره اشک از گوشه چشمانت سر می خورند و صدای العفو گفتنتهیچ اندیشیده ای چه کار باید کرد.باید اعتراف کرد اقرار کرد به ناتوانی خود در برابر اراده ی قادر ، باید از هزار کار نکرده کدام را انجام داد ، نمی دانمباید از هزار کار کرده استغفار کرد و پوزش طلبید ، چقدر حق الناس به گردنت افتاده و سنگینی می کند عجیب ، راه نفست تنگ شده ، و تو مات و مبهوت در چکنم چکنم گیر کرده ایدستگیری داری کسی هست یاریت کند . زن و فرزند کجای این پازل ایستاده آمد . آه خدای من ، من کسی غیر از تو را ندارم ، یا غیاث المستغیثینو تو به ناگاه قلبت می ایستد ، خطی ممتد بر مانیتور ذهنت ترسیم می شود ، از ترس نفست در نمی آید و روحت در بالای سرت به پرواز در آمدهآه ای کالبد گوشتی من ، تو مایه ی رنج و عذاب من بودی ، چقدر بدقواره و ناچسبی ، با آن دهان گشاد و دماغ حلزونی ورقلمبده آت حال بهم زن بودی از همه بدتر کله طاست چندش آور تر از آن مگر می شود.و پرواز می کنی آزاد و رها در ناکجا آباد ها نهدلم گرفته و آهم ز سینه ام برخاستهزار کار نکرده هنوز پا بر جاست. صاحبدلان بیدل (كلاس ادبيات )...
ما را در سایت صاحبدلان بیدل (كلاس ادبيات ) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bkelaseadabiyat2 بازدید : 11 تاريخ : سه شنبه 21 فروردين 1403 ساعت: 18:43

هر روز صبح به انتظار نگاه محبوبم به آسمان نگاه می کنم ، پرتو خورشید از پشت کوه های شرق سرک می کشد گرمایی در رگ و پیوندم می تراود و عشق ضربان قلبم را منظم می کند ، نفس عمیقی می کشند و تمام هوا را لاجرعه می نوشم و چه گواراست هوای صبحگاهی.نسیم ملایمی کاکل هستیم را نوازش می دهد دوباره به آسمان می نگرم تکه ای ابر درست بالای سرم سایه افکنده است . و قطره کوچک باران را روی گونه ام احساس می کنم شبنم از روی برگ درخت سر می خورد و بر گلبرگ گل ارغوانی در باغچه روییده ، آرام قرار می گیرد.آه ای خدای لایتناهی ، لطف بیکران تو را چه سان می توانم سپاس گویم . بی نهایت سپاس و بی منتهی شکر نثار تو باد ای قادر متعال، و ای خداوند زیبایی ها . گنجگشکی بالای سرم نغمه سرایی می کند و چهچهه ی آوازش مشام جانم را می نوازد. صاحبدلان بیدل (كلاس ادبيات )...
ما را در سایت صاحبدلان بیدل (كلاس ادبيات ) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bkelaseadabiyat2 بازدید : 14 تاريخ : سه شنبه 21 فروردين 1403 ساعت: 18:43

وقتی که آن تیغ جفا بر فرق مولامان نشستوقتی نماز صبح او ، در نیمه دوم شکستوقتی که خون فواره زد محراب شد لبریز خونفرت برب الکعبه اش در آسمان ها نقش بستوقتی که جبرئیل امین فریاد زد که قد قتلمولا علی هم مست مست از شهد شیرین الست آن دم که شیر از بهر او گردید دوای درد او شیر آوران خرد و کلان شیر آورندش دست بدست آن کس که خود شیر خداست اول امام و مقتداست باشد امیرالمومنین ، آن پادشاه حق پرست صاحبدلان بیدل (كلاس ادبيات )...
ما را در سایت صاحبدلان بیدل (كلاس ادبيات ) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bkelaseadabiyat2 بازدید : 2 تاريخ : سه شنبه 21 فروردين 1403 ساعت: 18:43